صلحی که در ظاهر تناقضاتی با عملکرد حضرت علی(ع) دارد چرا که ایشان با معاویه جنگیدند و امام حسن(ع) با معاویه بیعت کردند. این صلح از لحاظ روایت فراتاریخی نیز قابل بررسی و تطبیق است و بهتازگی نیز برخی سیاستمداران برای توجیه عملکرد خود به «صلح امام حسن(ع)» استناد کردهاند. برای روشنتر شدن ابعاد این مسئله مهم تاریخی به سراغ دکتر ایمانی، از اساتید مطرح حوزه و دانشگاه رفتیم. دکتر علیرضا ایمانی علاوه بر تدریس و پژوهش در حوزه و دانشگاه، با تجاوز رژیم صهیونیستی، به لبنان رفته و مدتی به عنوان سرپرست نمایندگی ولی فقیه در سپاه لبنان و سوریه فعالیت کرده است.
جناب ایمانی، درباره شرایطی بگویید که سبب تحمیل صلح به امام حسن(ع) شد.
ابتدا لازم است به این نکته اشاره کنم که همه ۱۲ امام نور واحدند. این طور نیست که برخی از آنها محتاط یا اهل ترس باشند و صلح کنند و برخی دیگر اهل جنگ و دعوا باشند.
فراموش نکنیم شرایط سیاسی اجتماعی دوران زندگی امام حسن(ع) در زمان معاویه با شرایط زندگی ایشان در زمان یزید بسیار متفاوت است. یعنی تا وقتی که حاکم اموی بر اوضاع مردم مسلط است هم امام حسن(ع) بر حسب ظاهر صلح میکنند و با او کنار میآیند و هم امام حسین(ع) در ۱۰ سال اول صلح میکنند.
اما وقتی یزید بر سر کار میآید امام حسین(ع) میفرماید آن صلحنامه دیگر اثرش از بین رفت؛ چرا که یکی از بندهایش این بود که معاویه پس از خود جانشین تعیین نکند که این آخرین بند هم با مرگ معاویه از بین رفت.
امام مجتبی(ع) وقتی از دفن پدرشان امیرالمؤمنین(ع) فارغ شدند، صبح روز ۲۱ رمضان سال ۴۰ هجری فرمودند: من همچنان در حال جنگ با معاویهام و راه پدرم را ادامه میدهم. فرماندهی سپاه را بر عهده عبیدالله بن عباس، پسر عمویشان قرار دادند که خودش پدر دو شهید بود؛ دو فرزندش را سپاه معاویه در یمن از بین برده بودند؛ هم انگیزه شخصی و عاطفی داشت هم قوم و خویش حضرت بود.
اما همین عبیدالله بن عباس با ۹۰۰ سوار مسلح رفتند و به معاویه ملحق شدند.
برخی دیگر از فرماندهان سپاه حضرت به معاویه نامه نوشتند: ای معاویه اگر میخواهی ما امام حسن(ع) را کت بسته تحویلت دهیم. معاویه هم همین نامهها را برای امام مجتبی(ع) فرستاد و گفت: ببین در چه شرایطی هستی؛ اگر جنگی آغاز شود برنده میدان من خواهم بود. امام در این شرایط وقتی نامردی، بیلیاقتی و بیسعادتی فرماندهان سپاهش را ملاحظه کرد برای اینکه اساس دین از بین نرود و تشیع ریشهکن نشود مجبور به پذیرش صلح از سوی دشمن شد.
چه دلایل و نشانههایی وجود دارد که بگوییم صلح امام حسن(ع) نرمش قهرمانانه و تاکتیک است نه راهبرد؟ اینکه دشمن مانند معاویه باشد یا مانند یزید در پذیرش صلح یا جنگ چقدر تأثیر دارد؟
«نرمش قهرمانانه» تعبیر رهبر معظم انقلاب است در ترجمه کتاب «شیخ راضی آل یاسین» که نام آن کتاب را «صلح الحسن یا قهرمانانهترین نرمش تاریخ» گذاشتند.
کسی که با الفبای تاریخ امامت آشناست به وضوح میبیند اگر امام حسن(ع) با معاویه جنگ کند اساس اسلام و اهل بیت و تشیع از بین میرود و معاویه با چهرهای که با ریا و سالوس برای خود ترسیم نموده جای امیرالمؤمنین و امام حسن مجتبی(ع) را میگیرد. امام حسن(ع) بندهایی را هم در صلحنامه میآورد. مثلاً سب علی(ع) از خطبه نمازجمعه برداشته شود.
دوستان و پیروان امام علی(ع) به جرم شیعه بودن تحت تعقیب قرار نگیرند. اینها همه راهبرد است، یعنی زمینه را برای قیام برادرشان امام حسین(ع) فراهم میکنند. همچنین شرط میکنند سالی ۱۰۰هزار درهم برای من و اگر اتفاقی برایم افتاد برای برادرم حسین(ع) فرستاده شود.
البته برخی از محققان میگویند شأن ایشان اجل از این مسئله است. نخیر... حضرت صدیقه اطهر هم که مطالبه فدک را کردند دلشان برای مال دنیا لک نزده بود.
ایشان در حقیقت این مال دنیا را برای اسلام میخواهد، برای خلافت امامت و هدایت مردم. یک بند دیگر هم دارد که خراج منطقه دارابگرد یا همان فارس صرف فقرای شیعه همان منطقه شود. همه اینها آماده کردن زمینه قیام برای امام حسین(ع) است.
البته وقتی دشمنها عوض میشوند، معاویه میرود و یزید میآید، راهبردها و تصمیمگیریهای امام و امت هم باید تغییر کند. وقتی دشمن چهره سالوسی دارد، ریاکار است و ظاهر خوبی دارد، سخت است رهبر جامعه بتواند مردم را قانع و توجیه کند. بنابراین رهبری مجبور میشود از در سازش وارد شود. سپس زمینهسازی کند و سطح فکری مردم را بالا ببرد. اما اگر از اول فردی مثل یزید روی کار بیاید، شرایط فرق میکند و دیگر از سازش و صلح خبری نیست. به همین دلیل امام حسین(ع) نگفتند من با یزید بیعت نمیکنم. مسئله خصومت شخصی که نیست. ایشان فرمودند مثل من با مثل یزید بیعت نمیکند.
اینکه امیرالمؤمنین(ع) با معاویه میجنگند اما فرزندشان امام حسن(ع) با همین فرد صلح میکنند، تناقض محسوب نمیشود؟
بسیار سؤال دقیقی است. امیرالمؤمنین(ع) جنگ صفین را با معاویه آغاز کرد چون معاویه خلافت ایشان را به عنوان خلیفه چهارم نپذیرفته بود و میگفت علی(ع) دستش به خون عثمان آلوده است. امام علی(ع) با اینکه اصحابش خسته شده و در جنگ پا سست کردند مبارزه با معاویه را ادامه داد و در نهایت هم به شهادت رسید. امام حسن(ع) در چنین شرایطی به امامت رسیدند و جانشین پدر شدند. اصحاب هم همان اصحاب امیرالمؤمنین(ع) بودند که درنهایت امام حسن(ع) را فروختند و به طرف معاویه رفتند. جنگ امیرالمؤمنین(ع) با معاویه هم جنگ نافرجامی بود که پس از سپردن به امام حسن(ع) منتهی به صلح شد.
در برههای برخی از سیاسیون ما برای توجیه ناکامی یا رفتار سیاسیشان مدعی بودند ما از صلح امام حسن(ع) درس عبرت و سازش گرفتیم! آیا میشود صلح امام حسن(ع) را در دوران معاصر و شرایط امروزی، ملاک رفتار سیاسی قرار داد؟
ممکن است کسانی که اطلاع درست و کامل از جریانها و شرایط صدر اسلام ندارند جریانهای صدر اسلام را برای سازش با دشمنان شماره یک اسلام به نفع خودشان مصادره کنند. اول باید شرایط را دقیق دید و مقایسه کرد. شرایط اگر مانند زمان معاویه بود و افرادی بر سر کار بودند که خودشان را «خال المؤمنین» جا میزدند و چهره خوبی از خودشان میساختند، خب، جنگیدن با اینها ممکن بود به نتیجه نرسد.
الان مشکل و دشمن ما رژیم صهیونیستی و آمریکا هستند و شبکه استکبار جهانی که بسیاری از مشکلات و جنایات در کشورهای اسلامی را مدیریت میکنند. این اصلاً شبیه شرایط دوران صلح امام حسن(ع) نیست بلکه ما در دوران یک جنگ و تعارض ابدی قرار داریم.
ما عنصری به نام «روحیه جهادی» داریم که امروزه هم خیلی دربارهاش صحبت میشود. آیا این روحیه جهادی با نرمش قهرمانانه سازگار است؟
این دو دقیقاً مکمل همدیگر است. یک رزمنده یا فرمانده با روحیه جهادی وقتی میبیند جایی نمیتواند مانور دهد و نقاط آسیبپذیر وجود دارد، شرایط مهیای نبرد نیست و... عقبنشینی تاکتیکی میکند تا سپاهش محاصره و قیچی نشود. یک رزمنده در صورتی میتواند موفق باشد که «کَرّ و فَرّ» یعنی حمله بهموقع و عقبنشینی بهموقع داشته باشد.
شما چند سالی را در لبنان حضور داشتهاید و شرایط آنجا را میشناسید؛ آیا در شرایط فعلی و فشارهای سیاسی و اقتصادی که روی لبنان است، مسئله صلح با اسرائیل و عقبنشینی موضوعیت دارد؟
خیر، دقیقاً دشمن با فشار آوردن بر سر مردم مظلوم لبنان درپی آن است مردم لبنان دستها را بالا بگیرند و تسلیم شوند و مثل بحرین و امارات و کمکم عربستان تسلیم رژیم غاصب صهیونیستی شوند. رمز حیات مردم لبنان، مقاومت است. حالا در این فرایند ممکن است احیاناً ریزشهایی هم باشد اما نتیجه اصلی و مهم رویش است. مثل رویشهایی که در کشورهای مختلف اتفاق افتاده و آنها را مصممتر و پایدارتر کرده. در همین سوریه ببینید، بشار اسد درباره جنگ ۳۳ روزه گفت درِ باغ سبز خوبی به من نشان دادند، گفتند فقط از حمایت حزبالله دست بردار و حمایت نکن تا سوریه را از لیست شرارت حذف کنیم. یا خود حزبالله در لبنان... بارها و بارها از سید حسن نصرالله خواستهاند مثلاً رئیس پارلمان لبنان باشد، ایشان اما پاسخ داده تا وقتی شرایط لبنان به این شکل است من جایگاهم دبیرکلی حزبالله است.، سرسوزنی هم به صلح با رژیم صهیونیستی فکر نخواهم کرد.
به عنوان پرسش آخر بفرمایید مهمترین درسی که از صلح امام حسن(ع) و به طور کلی از سیره ایشان میگیریم چیست؟
به نظر من مهمترین درس زندگی امام حسن(ع) تابع محض اسلام بودن است. آنچه ایشان در جریان صلح انجام داد از سر هوی و هوس سیاسی و یا به خاطر جناح و منافع جناحی و کسب محبوبیت نبود. حتی وقتی بیشترین جسارتها را برخی از اصحاب به ایشان کردند از تصمیم حقی که گرفته بود عدول نکرد.
برخی اصحاب به طعنه و از سر ناراحتی به ایشان گفتند: السلام علیک یا مذل المؤمنین»! امام حسن(ع) فرمودند: پیامبر اکرم(ص) به من گفتهاند تو «حقن دماء» میکنی یعنی از کشت و کشتار جلوگیری و شیعیان من را حفظ میکنی. پس من شما را ذلیل نکردم بلکه حفظ کردم. حضرت ۹ سال بابت این صلح خون دل میخورد و از دوست و دشمن جسارت میشنود اما برای رضای خدا میایستد.
نظر شما